داستانی کوتاه از نویسنده جوان ترکمن

ترکمن سسی - "رگ غیرت" عنوان داستان کوتاهی با مضمون اجتماعی از نویسنده ی جوان ترکمن آرمان خرمالی است که آن را در زیر می خوانید:

به سمت ایستگاه می‌روم تا به تاکسی برسم٬ مردی را  که کلاه سفیدی مثل کلاه حاجی‌ها بر سر داشت می‌بینم، مثل بیشتر آدم‌ها ریش و سبیلش را تراشیده بود. این آقا داشت با ناخوشی یکی از مسافران را از تاکسی بیرون می کرد!

راننده تاکسی با عصبانیت می گفت: زودتر پیاده شو من امثال شما خود  فروش ها را سوار نمیکنم. راننده دیگر نیز میگفت حاجی مراد آرام باش و او را به آرامش دعوت می کرد و سر آخر هم گفت:
_جامعه عوض شده٬ مثل قدیم نیست٬ هر کسی چیز جدیدی آورده!!!

احوال ماجرا را که جویا شدم فهمیدم که خانم ترکمنی چهره خود را نقاب زده و چادر بر تن کرده و حاج مراد هم از این تغییر لباس زن ترکمن رگ غیرتش بالا آمده و وی را در کمال افتخار بیرون کرده تا جلوی دیگران شرمنده نباشد.

لحظاتی منتظر ماندیم تا مسافران تکمیل شوند که صدای تواشیح که پر از آلات موسیقی بود برآمد٬ گوشی مراد حاجی بود٬ مکالمه کوتاهی کرد و تماس را قطع نمود. بعد از دقایقی یک زن میانسال به همراه دو دختر جوان که همگی بولیز دامنی که با هم ست کرده بودند تشریف فرما شدند گویا که از خانواده سلطنتی بریتانیا هستند اما نه! آنها خانم و دختران مراد حاجی بودند.
رانندگان دیگر در گوشه ایی دیگر نشسته و منتظر نوبت خود بودند و پچ پچ میکردند٬ شاید در مورد پرداخت یارانه ها صحبت می کردند٬ در هر حال ما سوار شدیم و با تاکسی مراد حاجی به مقصد خود رسیدیم.
راستی آدمای دنیا چقدر عوض شدن!
چه چیز زمینهٔ این همه کج اندیشی را فراهم آورده است؟
خداوند خودش به حال ما رحم آورد.

نوشتن دیدگاه