c_300_250_16777215_10_images_80083.jpg


 

ترکمن سسی : یادداشت - بخشي از رفتار ما انسان‌ها از روي انديشه و باور صورت مي‌گيرد و بالاترين انديشه‌اي كه از ابتدا ذهن انسان‌ را به خود مشغول نموده است انديشه  فلسفي است.

 

اين انديشه شامل پرسش‌هاي متعدديست كه در ذهن تك‌تك ما از مشاهده و تجربه واقعيات بيروني و دروني ما بوجود مي‌آيند و آن‌چنان اهميت دارد كه تاكنون متفكران و صاحب‌نظران بسياري در اين زمينه تحقيق ها نموده و سخن ها گفته‌اند تا حديكه اينك اين موضوع به صورت يك علم درآمده است و چون اين علم نزد بسیاری از علما به خداشناسي منجر مي‌شود بنابراين آنرا علم خداشناسي نيز گفته‌اند. بعد از خداشناسي بحث دين مطرح است.

اگرچه خداشناسي بحثي جداگانه است اما كسي كه از اين طريق به خداباوري مي‌رسد و به او به عنوان خالق بینهایت مي‌نگرد اينك راحت‌تر مي‌تواند باور كند كه خداوند قادر است او را مثلاً بعد از مرگ زنده كند، و يا به آساني بپذيرد كه اين دنيا محلي براي آزمايش انسان‌ها براي ورود به ديناي عاليتر است، مثل امتحاني كه دانش‌آموزان براي رسيدن به مدارج بالاتر مي‌دهند. صفات و مشخصات خدايي كه فلاسفه برشمرده‌اند با صفات و مشخصات خدايي كه در اديان الهي مثل اسلام ذكر گرديده است برابر است. مختومقلي فراغي نيز از آن دسته از انديشمنداني است كه با مطالعه كتب مختلف و سير طولاني در آفاق و انفس و بكارگيري صحيح عقل و خرد نسبت به شناخت فلسفي كه در ادامه معمولاً منجر به شناخت خدا ميگردد اهتمام ورزيده است.

او از نظر شناخت يك رئاليست يعني واقعگرا است و با علم حضوري كه در نهايت استناد به واقعيت هستي جزء لاينفك آن است به يقين فلسفي و خدا رسيده است.

او چنانكه در اشعارش معلوم كرده است بدنبال شناخت فلسفي در باتلاق فكر و انديشه فرو ميرود: «فكر لاينه باتدیم چیقه بلمز من بيريان». و يا «فكر درياسينه عقل گاميسين- باترمیشام چیقه بیلمن نيلاين».


و در گرداب فكر و معرفت، عقل و هوش و دل خود را كه به تركمني «كونگل» يا «گه‌ون» و در فلسفه شرق دور مثل ژاپن «كه‌گون» گفته مي‌شود، فراموش ميكند و از خود بيگانه مي‌گردد: «آيريلدم اغيارلردن بيگانه بولدم ایندي». اغيار شامل متعلقاتي است كه بعداً بر وجود عارض گشته است مانند اندام‌هاي حسي. مختومقلي مانند ساير فلاسفه و عرفاي بزرگ هيچ دليل و مستمسكي براي وجود خود نمي‌يابد.

يعني به عدم ميرسد و در آن هنگام حضور خود (هستي خود) را به گواه و شهادت مي‌طلبد و فرياد مي‌زند:
نه فرشده آياق باسدینگ دولان‌ بير اوزینگه باق
لازم اولدي اوقيماق اناالحقّ من‌الحق
بر روی كدام فرش (زمین)  پا گذاشته‌اي، برگرد و به خود نگاه كن (آيا نيستي؟)

اين زمین ، سرزمین عدم است كه با استناد و الهام از اشعار او مي‌توان گفت: آري من هستم اما  هيچ دليل علمی براي وجود خود نمي‌بينم و  در عین حال به جز اندیشه او که همیشه با من بوده است هيچ تصوري از خالق خود ندارم. آيا بايد اين انديشه را به عنوان مظهر حقانيت او بپذيرم؟ منطقاً  چاره ای جز اين نيست. زيرا در غير اينصورت هيچ دليلي براي وجود خودم هم نمي‌بينم. از طرفي نمي‌توانم خود را انكار كنم چون حضور دارم. اما حضوري معلق، بيگانه و غيرمستدل.

حال كه حضور خود (هستي خود) را به‌واقع و بدون اينكه دانش و تصوري از ذات خود داشته باشم مي‌پذيرم، مجبورم حضور او را نيز به عنوان خالقي نامحدود و بزرگتر از هر چيزي كه بتوان  تصور كرد بپذيرم بدون اينكه دانش و تصوري از ذات او نيز داشته باشم و فرياد انا الحقّ من الحق يعني من حق هستم از حق (من هستم و هستي من از اوست) سر دهم، و سپس لطافت و درشتي‌هاي اطراف خود را نيز بپذيرم و در باور خود پابرجاتر شوم.

اين روش از پذيرفته‌ترين روش‌هاي شناخت خدا نزد علماست كه سابقه‌اي بسيار طولاني دارد و نبايد آنرا «باور بدون دليل» ناميد، بلكه بهتر است آن را باوري بدانيم كه ما علتش را نمي‌دانيم مانند اتفاقي كه گفته مي‌شود در فيزيك كوانتوم رخ مي‌دهد بدون اينكه دليل آن دانسته شود.

به قلم : عیسی ارازلی

نوشتن دیدگاه

مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرات لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
- نظرات بعد از ویرایش ارسال می‌شود.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

 

ترکمن سسی

turkmensesi

تبلیغ

 

نوین وب گستر